
از کُردهای ایرانی تا ملتی جعلی موسوم به کورد!


تاکنون بسیار دربارۀ کُردها گفتهاند و نوشتهاند. کُردها، تباری ایرانی داشته و سهم بزرگی در تاریخ قلمرو میانی دارند. اما شوربختانه اینک چندی است که بَختکی بر این بخش از کشورمان افتاده و خشکمغزانی میخواهند تا در چشم بر هم زدنی، همۀ سربلندیهای این ایرانیان سرفراز را دود کرده و با کژاندیشیهای خویش به هوا بفرستند.
شماری کُردنما که سر در آخور بیگانه دارند، با نامهای کومله و دموکرات و جز آن، ستمهای حکومت مرکزی را بهانه کرده و در دنبالۀ خواست اربابان چشمآبی خویش، در پی تجزیۀ ایران هستند. انگار که دیگر ایرانیان همواره از گزند ستم حکومتهای مرکزی در یکصد سال گذشته در امان بودهاند و تنها اینان از دم تیغ این حکومتهای دستنشانده گذشتهاند. اگر اینگونه باشد، پس یزدیها و اصفهانیهای بیچاره چه کنند که استان مرزی نیستند، تا بتوانند همانند برخیها بر تبل جدایی بکوبند!
اما در این میان، گروه بزرگی از هممیهنان کُرد هم هستند که مزدور هیچکس نبوده و تنها گول سخنان فریبنده و خوش آبورنگ آن گروه نخست را خوردهاند. ایشان هیچ گناهی ندارند. اگرچه، خطایشان اینست که رهایی خویش از بند ستمهای بیپایان حکومتی را همواره در آیینۀ تار گروهی مزدورِ بیگانه جسته و بدین سان ره به ترکستان بردهاند.
چندی پیش، به هنگام گشت و گذار رایانهای، به تارنگاری (وبلاگی) برخوردم که با یک نگاه فهمیدم به قلمرو یک کُرد جوان گام گذاردهام. با دلخوشی، پیامی پای یکی از نوشتههایش گذاشتم، که ناخواسته گفتگویی کم و بیش آتشین میان ما درگرفت. در اینجا بود که دریافتم این جوان پاکنهاد نیز در جرگۀ همان هممیهنان کُرد سرافرازی است که زیر تاثیر فشارهای رسانهای، راه گم کرده و نتوانسته آن را از چاه بازشناسد.
این نامهنگاریِ کمابیش رودهدراز را در زیر بخوانید؛*

نگارنده:
همیشه در برخورد با هممیهنان کُرد، حس خوبی دارم. به گفتۀ زندهیاد ملامصطفی بارزانی، «هر جا کُرد هست، آنجا ایران است.»
چهارشنبه، ۱٥ شهریور ۱۳٩۱، ۸:۱٤ ب.ظ
آن دوستِ کُرد:
سلام شما لطف دارید. بله نتنها ملا مصطفی بلکه دکتر عبدالرحمن قاسملو ، دکتر صادق شرفکندی ، شیخ محمود ، شیخ سعید پیران و تمام بزرگان سیاست و غیره(ء) ملت کرد، همیشه گفتن که کورد ایرانی بوده ، هست و خواهد ماند. ولی دولت و ملت ایران کاری کردن آیا به خواسته های ملت کورد جواب دادن(؟) نه متاسفانه همیشه ملت کورد جواب خواسته های خورد رو با گلوله گرفته.
نگارنده:
درود، شما جوان هستید و جویای نام. ایران هم به چنین جوانانی نیاز دارد. اما چند نکته، نخست آنکه آنچه در لاتینkurd نوشته میشود به خودشان مربوط است، و این نام در زبانهای ایرانی «کُرد» است، نه کورد. اینکار به تقلید از شماری پانترک انجام میشود که آذربایجانیها را حتا نه ترک، که تورک! میخوانند.
دوم آنکه در به کار بردن واژگانی مانند ملت، کشور، تبار، نژاد، زبان و جز آن، باید دقت کرد تا دچار خطا نشد. ما ملتی داریم به نام ایرانی و کشوری هم به نام ایران که همگی ما نیز از تبار ایرانیان کهن هستیم، چه خراسانی، چه کرد، بلوچ، خوزستانی، بوشهری، ارمنی، کرمانی، آذربایجانی، مازندرانی و جز آن؛ زبانی هم داریم به نام ایرانیِ کهن که خود سه شاخه شده و امروزه بازماندههای آن فارسی، لاتین و سانسکریت(هندی) است.
در کنار زبان فارسی که زبان ملی ما ایرانیان بوده و ویژۀ گروه خاصی نیز نیست، گویشهای گوناگونی داریم مانند بلوچی، کردی، دری، تاتی، لکی، گیلکی و جز آن، که هر یک در میان خود لهجههای گوناگونی نیز دارند. بنابراین چیزی به نام ملت کرد(!)، زبان کردی(گویش)، نژاد کردی(تیره) و یا خراسانی یا اصفهانی و اینگونه چیزها نداریم. ملت، زبان و تبار تنها از آنِ خانوادهای بزرگتر به نام ایران و ایرانی است، که همگی ما فرزندان آنیم.
دربارۀ سرکوب هم در طول تاریخ معاصر، همیشه همۀ ما ایرانیان چه از سوی استعمارگران و چه از سوی حاکمان دستنشاندۀ ایشان سرکوب شده و ستم دیدهایم. اگرچه رفتار ایشان با هممیهنان کُردمان همواره شدیدتر و خونبارتر بوده است که خود نشان از سلحشوری و آزادگی بیمثال کردها دارد.
آن دوستِ کُرد:
در مورد نوشتن کرد؛باید گفت نوشتن کرد به صورت لاتین تقلیدی از هیچ فرد و گروهی نیست و این که من می نویسم کورد این کلمه کردی است نه فارسی که من بنویسم کَرد. بله میدونم در زبان فارسی آن را کَرد مینویسن ولی من اون رو به زبان کردی نوشتم و نوشتن اون رو به لاتین از زبان کردی گرفتن نه فارسی. همان طور که نوشتن فارسی در لاتین برگرفته از زبان فارسی است نه کردی. واسه لاتین کردی هم از زبان کردی استفاده میکنند نه فارسی و من کاری به ترک و اذری ندارم من درمورد کرد حرف میزنم.
در مورد زبان ، ملت و غیره؛ما در بکار بردن واژه گانی که نام بردید دقت میکنیم و درست هم بکارشون میبریم. اول اینکه کردی گویش نیست بلکه زبان است. دوم کرد با 45 میلیون نفر قوم واقلیت نیست یک ملت است. چجوری که فارسی زبانه نه گویش ، فارس ملت نه قوم ولی نوبت به کرد میرسه همه چی تغییر میکنه. گویش های فارسی اصفهانی ، شیرازی ، شمالی و غیره است، بقیه مانند کرد ، ترک ، بلوچ ، عرب و غیره که در ایران زندگی میکنند زبان هستند نه گویشی از فارسی. نمی دونم ما نتونستیم به شما بفهمونیم یا شما خودتون (رو) زدین به کوچه علی چپ که کرد ملته ، کردی زبانه. کردهم فقط در استان کردستان نیست بلکه استان کرمانشاه ،ایلام ، لرستان ، اذریایجان غربی ، کردستان ، بخشی از خراسان و بخشی از همدان. نمیدونم تا کی به این روالتون ادامه میدید. اینای که شما میگید توهینی به کرد (است). این جدایی که بین کرد و ایران پیش اومده ناشی از این حرف هاست. خواهشا کمی تدبیر کنید.
و درمورد سرکوب؛ میدونم که سرکوب علیه همه ایرانیان بوده ولی ایا شما از خواست های کرد اطلاعی دارید(؟)
نگارنده:
نخست آنکه عصبانی نباش و بیا آسیاب را به نوبت با هم برویم.شما جوانید و پرشور و من این را درک میکنم.
واژگان در زبان و نیز نگارش آن -خط- در طول زمان فراگشت مییابند و همچنین خوانش آنها.برای نمونه، واژۀ خواهر که امروزه در فارسی آن را خاهر میخوانیم. اما برای مثال، در کردی هنوز با همان هجای کهن و باستانیاش خَواهر یا خُواهر خوانده میشود. این نه تنها بد نیست، که خیلی هم خوب است. زیرا کردی، تاتی، لکی و جز آنها، همواره مانند گنجینهای گرانبها از واژگان کهن برای زبان ملی کشورمان بودهاند و خواهند بود.اینکه شما میفرمایید به ترکی کاری ندارید که آن را تورک مینامند، و کردی خودش کوردی خوانده میشده، این حساب شما را از پانترکها جدا کرده و خیلی خوب است.
اما اکنون بپردازیم به دقت در کاربرد واژگان؛
شما، بنده و هر کس دیگری برای دیدگاهپردازی و اظهارنظر دربارۀ زبانشناسی، دستکم باید پژوهشی در اینکار کرده باشیم؛ که من در این باره شما را به دانشنامۀ کاشان، جلد 3 و 4 -دکتر جهانشاه درخشانی و نیز بنیاد نیشابور(تهران)- استاد فریدون جنیدی بازگشت میدهم.
در همۀ جهان چند زبان بیشتر نداریم، زبانهای چیره به ترتیب فراگیری: ایرانی -هندواروپایی-، آلتایی -که خود شاخهای دور از چینی بوده و زبانهای ترکی و تاتاری و مغولی را در بر میگیرد-، سامی که شامل عبری و عربی است، ساواحیلی در آفریقا و نیز زبانهای بومی در قارۀ آمریکا و استرالیا و جز آنها، که برخی امروزه گسترش چندانی نیز ندارند.اکنون هر یک از این زبانها در درون خود به شاخههایی به نام گویش بخش شدهاند، به فراخور و فراگشت زمان. زبان ایرانی کهن که نیای بزرگ زبانهای بسیاری است و دو سدهای است شوربختانه انگلیسیها آن را هندواروپایی نامیده، اگرچه خاستگاه آن فلات پهناور ایران بوده است؛ در درازای زمان، گویشهای گوناگونی پدید آورد، همچون: بلوچی، کردی، آذری - نه ترکی-، سیستانی، تاتی، خوزی - نه عربی-، لکی، ارمنی، دری، مازندری و جز آنها.
همانگونه که میبینی هنوز خبری از فارسی نیست.اینها گویشهایی هستند برآمده از زبان ایرانی کهن که فرزندان ایرانیان کهن مانند بلوچها -فرزندان رُهام که ریشه در کردستان دارند-، کردها -فرزندان گودرز-، آذریها -که ایشان نیز ریشه در ماد دارند-، تاتها، لکها، لرها، مازندری و گیلکی و خوزی و جز آنها، آن گویشها را به کار میبرند؛ اما همۀ آنها ریشهای انباز در زبان ایرانی کهن دارند و ریشۀ واژگانی همۀ آنها یکسان است.
در اینجا میرسیم به شمار کُردها؛شما میفرمایید چهل و پنج میلیون؟ بنده میگویم چهارصد و پنجاه میلیون. چه بهتر؟ بنده نه تنها مخالف آن نیستم، که خیلی هم هوادار آنم.اما نکته همینجاست، که کردها، خراسانیها، بوشهریها، آذریها، لرها، بلوچها و جز آن، اگر چندین میلیارد هم که باشند، باز هم بخشی از مردم و ملت بزرگ ایران خواهند بود.
اکنون میرسیم به فارسی؛گرفتاری شما و بسیاری دیگر از دوستان اینست که فارسی را همان پارسی میپندارید. اگرچه که بدبختانه این یک بیماری ذهنی فراگیر و عمومی شده است.باید دانست، پس از شاخهشاخه شدن زبان ایرانی کهن و پدید آمدن گویشهای گوناگون از آن، یکی از شاخههای پسین آن، دری بود. این گویش پیش از یورش اعراب، گویش توانمندی بود که در کنار دیگر گویشها از فرارود تا میانرودان و اران و جز آن، در سراسر شاهنشاهی ایران در میان مردم و دربار کاربرد داشت. بدان معنا که مرزهای سرزمینی را درنوردیده و دیگر تنها ویژۀ یک تیره و بخش و استان کشور نبود.پس از یورش اعراب و آن دو قرن سکوت، دوباره کسانی مانند یعقوب لیث سیستانی زبان فراگیر کشور یا همان دری را گسترش دادند. در این میان، خوشبختانه سلحشورانی مانند کردها و لکها و نیز دیگرانی، گویش توانای خویش که واژگان فراوان مادی را نیز در خود داشت، پاس داشته و از گزند اعراب به دور داشته بودند.
به هر روی، کمکم زبان دری فراگیر شد و واژگان از دست رفتۀ خود را از گنجینههای گرانبهایی چون کردی، تاتی، آذری باستان، بلوچی و جز آن، که واژگان فراوانی از اوستایی و پهلوی در دل خود نهان داشته بودند، وام گرفت و تواناتر گشت.اکنون که پهلوی یا همان «پارسیِ میانه» نیمهجان گشته بود، دبیران ایرانی با کاربرد این گویش دری که با وامگیری از گویشهای دیگر ایرانیِ همریشه با پهلوی، همانند نیای خود (ایرانی کهن) اینک ویژگیهای یک زبان را یافته بود، زبان انباز و مشترک فارسی را آفریده و فراگیر نمودند. این زبان نو، میانگینی از همۀ گویشهای کهن ایرانی بود که به هیچ فرقه و قوم و تیره و مردم خاصی پیوند نداشت و اکنون دیگر از آنِ همۀ ایرانیان بود.پارسی نیز مانند دیگر همزادان خود، چون مادی و جز آن، هر آنچه داشت به فارسی بخشید و از صحنه بیرون رفت.برای مثال امروزه واژگانی مانند روز، نماز -روژ، نماژ- و جز آن واژگانی از مادی -نیای کردی- هستند که در زبان فارسی امروز به کار میروند.
خط ما ایرانیان نیز برگرفته از خطهای کهن ایرانی است نه عربی، که میتوان بخشی از پژوهشهای انجام گرفته در این زمینه را در پیوند زیر دید:
اکنون میرسیم به کرد و ترک و بلوچ و عرب؛کرد و بلوچ را درست میگویی، اما در ایران امروز، ترک و عرب از نظر ژنتیکی نداریم. خوبست پژوهش نوین دکتر مازیار اشرفیان بناب را یک نگاهی بیندازی. ایشان از کردهای مهاجر به بُناب هستند.کرد و بلوچ و جز آن، نیز ژنتیک پیوستهای همانند همۀ ایرانیان دارند.
و اما دربارۀ خطای نابخشودنیات که از ملتی به نام فارس نام بردی؛
در طول تاریخ تا همین امروز و حتی فردا، ملتی به نام فارس نداشته، نداریم و نخواهیم داشت. اینها همه ساختۀ ذهن بیمار استعمارگران است که در ذهن ما هم کاشته شده است.بخشی از ایرانیان را سر لج انداختهاند تا با قوم و ملتی واهی و ساختگی که اصلا وجود خارجی ندارد به نام فارس، لجبازی کرده و بستیزند.شما اگر یک فارس یافتی، اصلا از طرف منِ خراسانی اجازه داری که بروی و او را بکشی.(برای مثال، امروزه شیرازیها باشندگان استان فارس کنونی -پارس کهن- هستند، نه قوم یا ملت فارس!)
پارسها تیرهای از ایرانیان بودند که پنج تا هفت هزار سال پیش در شرق فلات ایران میزیستند و سپس اندکاندک تا کوههای جنوبی زاگرس گسترش یافته و آنگاه با در هم آمیختگی با ماد و ایلام، جهانشاهی بزرگ هخامنشی را بنیان نهادند.پس از آنها نیز کسانی به نام پارس خالص برجا نماند که اکنون بخواهد معرّب آن، فارس باشد.همۀ ما ایرانیان، "ایرانی" هستیم و این را باید در کلهمان فرو کنیم. و اما، دربارۀ فهمیدن و کوچۀ علی چپ و اینجور چیزها هم باید بگویم، منش هر کس از گفتارش پیداست. پس گاهی تلاش کن خیلی برافروخته نشوی تا افسار واژگان نیز از دستت در نرود.
دربارۀ مرزهای استانی نیز، اینها مرزهای قراردادی تقسیمات کشوری است و همۀ ما میدانیم که هممیهنان کُردمان نه تنها در بسیاری از استانهای کشور و خوشبختانه به ویژه در استان آذربایجان غربی، که در آنسوی مرزهای سیاسی کنونی نیز فراوانند.همچنین بنده خودم زادۀ شمال خراسان هستم و بسیاری از نزدیکانم کُرد (کرمانج) هستند.

سرکوب هم از سوی همان بیگانگان و به دست عوامل دست نشاندۀ داخلیشان، علیه همۀ ایرانیان بوده است. اما چون میخواستهاند بهانه و برنامۀ جدایی کردستان از ایران را عملی کنند، بدبختانه همواره با هممیهنان کُردمان خونبارتر برخورد کردهاند. لعنت و نفرین بر ایشان.خواست همۀ ایرانیان از کرد و بلوچ و خوزستانی و تاتی و ارمنی و خراسانی و آذربایجانی و اصفهانی و همه و همه باید رهایی از این ناآگاهی کنونی و سر برافراشتن در برابر این ستمها باشد. خواست کُرد و سمنانی و آذری و جز آن، باید یکی باشد؛ و مگر آن هر چه باشد، سرانجامش چیزی جز شکست نخواهد بود.
آن دوستِ کُرد:
واژه ای که مثال زدید خواهر بود در فارسی خاهر تلفظ میشه میدونم. ولی ما در زبان کردی و در تمام لهجه های آن چیزی به نام خواهر،خاهر یا چیزی شبیه به اینها نداریم. نمیدونم چه جوری شما میگویید کردها میگویند خاهر.
در مورد لکی و لری که طی چند نامه که داشید شما آن را جدا از زبان کردی دانسته و آن را گویشی از زبان فارسی می دانستید ولی باید عرض کنم که هم لکی و هم لری بخشی از زبان کردی هستن و خواهند ماند و جدایی آنها از زبان کردی غیر ممکن است.
در مورد پان ترکها من طی نامه گذشته اعلام کردم که به آنها کاری ندارم چون اصلا نمی دونم عقیده شون چیه. لطفا دیگه در مورد پان ترک ها سخن نگوییم. در مورد کردی که کوردی خوانده میشود باید گفت که این یکی از مشکل زبان فارسی است که خواندن و نوشتن واژه گان آن با هم فرق میکنه.
دقت در بکار بردن واژگان؛ نخست من در مورد زبان کردی مطالعه کرده ام و میکنم. این زبان ها که شما میفرمایید زبان های هستند که دستکم در 3500 سال قبال از میلاد بوده اند و نمیشه گفت در اون وقت هرچی زبان داشته ایم دیگه همونه و زبان های که بعد از اون به وجود امدن دیگه نمشیه بهشون گفت زبان. مثلا زبان انگلیسی نمیشه بهش گفت گویشی از زبان هند واروپایی. این باور شما در این عرصه امکان پذیر نیست و نمیشه بهش عمل کرد ،
شما که این همه سعی میکنید ایران باستان رو از اول بسازید باید به پهلوی زبان ایرانیان میانه بگید چون الان در فرهنگ پهلوی ما نزدیک به 200 کلمه رو از آن بیرون کشیدیم که در کردستان بزرگ بدون کمترین تغیری با آن سخن میگوند. پهلوی اشکانیان تا پهلوی ساسانیان، کردی میانه است و به آن " پاله ای " میگوییم. در اون 200 کلمه چند کلمه ای با فارسی مشترک است و همش کردی است.
واژه ای که در این قسمت ذکر کردید روز، درسته ولی نماز اصلا درست نیست و نماز نمیشه نماژ میشه نویژ. شما با چشم بسته و بدون مطالعه دارید درمورد زبان کردی سخن بیان میکنید. از اونی که فکر میکنید خیلی بیشتر با فارسی فرق میکنه. در مورد قسمت کرد،ترک،بلوچ و عرب چیزی نفهمیدم لطفا روشن تر حرف بزنید. مرز استانی بله میدونم خیلی از ایرانیان میدونن کرد ها فقط در استان کردستان نیستن ولی خیلی ها هم نمی دونن. آرزوم اینه که ایران ایالاتی بشه و قسمت های آذری ایالات آذربایجان، قسمت های لر، لک،کرد ایالات کردستان و برای دیگر مردمان دیگر نیز به همین طور باشه.
کلاهم قاضی شد ولی واقعا چیزی که ملت کرد رو رنجیدهاینه که اونا رو قوم ، موسیقیش رو موسیقی محلی ، زبانش رو زبان محلی وغیره میگویند. ایرانیان مدام به صورت مستیقیم یا غیر مستقیم میخوان ثابت کنن که کرد هیچی نداره و یهو از اسمون افتاده پایین. نمی گویند که کرد ها از اول پیدایش ایران بزرگ بوده اند ، هستند و خواهند مان واین برای کرد توهین بزرگیه.
در آخر فکر نمی کنم توهینی کرده باشم ولی اگه نارحت شده اید ببخشید. سعی کردم جواب تمام قسمت هارو بدم اگه قسمتی جامونده خبر بدید. و شما واسه هر کس که دوست دارید بفرستید 7میلیارد در این کره زنگی می کنن و 7میلیارد و اندی نیز تفکر وجود داره شاید تفکر من با آن ها متفاوت باشه.
نگارنده:
نخست آنکه من دیگر نمیخواستم پاسخی به شما بدهم، و تنها به سفارش یکی از دوستان که در جریان نامهنگاری بنده و شما بود، اینک اقدام به اینکار کردهام. چرایی آن هم این بود که، شما چون یک دشمن فرضی به نام "فارسها" را از دست داده، و دیدید که دیگر نمیتوانید با تکیه بر این دشمن ساختگی و غیرواقعی به دیدگاههای بنده بتازید، آنگاه پا را فراتر نهاده و گفتید: «ایرانیان مدام به صورت مستقیم یا غیرمستقیم میخوان ثابت کنن که کرد هیچی نداره...»، که این دیگر خط قرمز من بود. زیرا اگر شما خودت را ایرانی نمیدانی، بگو تا همینجا این گفتگو را به پایان برسانیم. بنده هیچ علاقهای به گفتگو با کسی که بر خاک ایران گام مینهد و هوایش را به درون سینهاش میدمد، اما خود را غیرایرانی میداند، ندارم. اما به هر حال اکنون فرض را بر این میگذاریم که در جملهبندی نتوانستهای منظورت را برسانی؛ و گفتگو را فعلا پی میگیریم.
دربارۀ واژۀ خواهر؛ چنانچه دوباره بر سر "لهجه" نیز مانند "گویش" مناقشه نکنی؛ باید بگویم که من گفتم، کُردها هنوز هم به همان لهجۀ کهن «ایرانی» واژگان را بر زبان میرانند. یعنی اینکه، بر پایۀ فراگشت زبانی، ما ایرانیان در زبان ملی خود امروز به خواهر میگوییم خاهر، اما هممیهنان کُرد خوشبختانه هنوز هم بر پایۀ لهجههای کهن ایرانی، آن را خُواهر میخوانند.
من هم دوستان کُرد بسیاری دارم و میدانم که خواهر در کردی میشود خویشک، خئشک، خوه یشک (بسته به هر یک از 4 لهجه)؛ که باز هم با واژۀ خواهر از یک ریشۀ مشترک ایرانی کهن برخوردار است. این را میتوانی در پژوهشهای زبانشناسان از جمله استاد فریدون جنیدی ببینی.
ببین دوست من؛ از گفتههایت روشن است که دیدگاههایت، در چارچوب پژوهشهای دانشگاهی و در زمینۀ دانش زبانشناسی نیست، و تنها بر پایۀ تعصباتِ -متاسفانه باید بگویم- کور قومی و قومیتی داری دربارۀ گویشها و شاخههای زبانی، داوری و قضاوت میکنی. در این باره توضیحی نمیدهم و تنها از تو میخواهم تا پیوند زیر با نام "گویش لکی" را بخوانی؛
اما دربارۀ جدایی لکی و لری، میبینی که حتی طاقت شنیدن آن را هم نداری، و سخنانی چون «هستند و خواهند ماند» و نیز «جدایی ... غیرممکن» را به کار میبری. پس چگونه انتظار داری که 75 میلیون ایرانی سراسر ایران از 32 استان کشور بنشینند و تنها تماشاگر کارهای شما گروه اندک تجزیهطلبِ قومگرا در استانهای آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان باشند، که به روشنی پیداست تحت تاثیر آموزههای شیطانی انگلیس طی یک سدۀ گذشته برنامه گرفته و اینک دم از جدایی میزنید؟!
اما دربارۀ پانترکها باید بگویم که اتفاقا من دربارهشان حرف دارم؛ حسابی هم حرف دارم. چون همۀ تجزیهطلبان یک فکر در سرشان دارند و آن هم پارهپاره کردن ایران است. اما تنها فرقی که برخی کُردهای جداییخواه با پانترکها دارند، اینست که دستکم کُردها خودشان را ایرانی میدانند. اما آن گروه اندک پانترک تجزیهطلب، خودشان را نوادگان چنگیز مغول میدانند.البته تو جزو انگشتشمار کُردهایی هستی که میبینم خودت را غیرایرانی به شمار میآوری!(امیدوارم که من اشتباه کرده باشم.)
هنگامی که به پانترکها میگویی، اگر شما نوادگان چنگیز هستید، پس چرا چشمانتان بادامی نیست؟ میگویند چون ما توی این سه هزار سالی که اینجا بودیم، تغییر کردهایم. لازم به ذکر است که چنگیز مغول 700 سال پیش به ایران حمله کرد! پیوندی از سخنرانی "دکتر یحیی ذکاء تبریزی" در زیر گذاشتهام تا ببینی که پانترکها چقدر نادان هستند، و حتی خود تبریزیها هم ایشان را قبول ندارند. مانند داستان ما، که من دوستان کُرد بسیاری دارم که هر یک حاضرند برای یکپارچگی ایران جانشان را فدا نمایند و اگر مثلا بهشان بگویم که شما ایرانی نیستید، سرم را خواهند برید.
دربارۀ خط؛ امیدوارم بدانی که خط ما ایرانیان بازماندۀ خطهای کهن ایرانی است، و آن را عربی ندانی! اما آیا میتوانی بگویی قدیمیترین نسخهای كه به زعم تو به خط كُردی در آن نوشته شده "كوردی"، چیست؟غیر از این است كه این واژه نخست در خط و زبان ملی فارسی ثبت شده است؟ در ضمن، بیا پیوند مربوط به بخشی از سخنرانی دکتر سیدحسین نصر -استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا- را با هم بخوانیم، تا دیگر هرگز دربارۀ خط کهن کشورمان، حرفهای گندهتر از دهانمان نزنیم.
شما بهتر است به طور کلی دربارۀ زبانشناسی پژوهش و مطالعه کنی، نه اینکه تنها کُردی؛ تا بتوانی خودت را از این چارچوب تنگ قومی و نیز پیلهای که به دور خودت تنیدهای بیرون بکشی و مسایل را بهتر ببینی و تحلیل کنی. برای آگاهیات، زبانهای "شاخۀ ایرانی" پیشینهای دستکم 25 تا 30 هزار ساله دارند و تاریخ مکتوب آنها نیز 10 تا 12 هزار ساله است (خط یافت شده در هرسین کرمانشاه)، نه آنگونه که شما میگویی تنها 5500 ساله.
در این باره هم تازه کمکم داری درمییابی که دانش زبانشناسی بسیار گسترده و در حال فراگشت و دگرگونی است. آری، زبانهایی کهن بودهاند که طی هزارهها شاخهشاخه شده و سپس گاه دوباره در هم تنیدهاند و دوباره زبانی نوترکیب آفریده و پدید آوردهاند. برای مثال، زبان ایرانی کهن طی هزارهها شاخهشاخه شده و پس از جدایی زبانهای شرقی(هندی - سانسکریت) و غربی(لاتین - اروپایی) از آن، هر تیرۀ ایرانی در درون فلات ایران، گویشی از آن زبان را در درون پهنهای که در آن میزیست، پرورد. برای نمونه، تیرههای کهن دانو، توکریش، آمو، گوتی، هخا، پَرَشی، مَدَه و جز آن (17 تیرۀ همخانواده و همزبان با ردپاهای دستکم 5 تا 7 هزار ساله - بر پایۀ کتیبه نرامسین) سپس در نزدیک به دوهزار سال پیش، گویشی توانمند از این گویشها، در میان ایرانیانِ سراسر فلات فراگیر شد؛ که این تیرهها در کنار گویش خود، آن را برای گفتگو در بازار و دربار به کار میبردند.
برای مثال، بازرگانان و فرستادگان درباری به هر کجا از خاک ایران که میرسیدند، نیازی نبود که حتما گویش آنجا را نیز آموخته باشند، و کافی بود که به دری سخن بگویند. زیرا دری نیز همریشه با گویش همان مردم بوده و همۀ مردم ایران آن را میدانستند، یعنی یک جور گویش ملی؛ و قانون است که گویشهای ملی، زبان نامیده شوند. این زبان ملی، از آنِ شخص، تیره و گروه خاصی نیست، اما در عین حال از آنِ همۀ آن مردم گویشور میباشد. برای مثال، امروزه من خراسانی و توی کُرد و یک بلوچ و یک آذربایجانی و ارمنی و یزدی و خوزستانی و سیستانی و اصفهانی، هر کدام لهجهها و گویشهای خودمان را داریم، اما زمانی که میخواهیم با هم گفتگو کنیم، نیاز است که به یک زبان مشترک ملی که از آنِ همگی ماست، گفتگو نماییم. یعنی همین زبان دری که امروزه فارسی نامیده میشود و مورد وثوق و قبول خودآگاه و ناخودآگاه و هزاران سالۀ همۀ ایرانیان بوده است.
یکبار هم گفتم که قومی به نام فارس نداریم که این زبان بخواهد تنها از آنِ ایشان بوده و به دیگران تحمیل شده باشد! فرض کنیم یک کیسه در کنار اتاق هست. من ساعتم را در آن میگذارم، تو دستبندت، دیگری عینکش و آن یکی انگشترش را. اکنون میتوانی بگویی این کیسه از آنِ کیست؟ روشن است، در عین حال که متعلق به همۀ ماست، اما به تنهایی از آنِ هیچیک از ما نیست.
این را گفتم تا به اینجا برسم؛ یک گویش نمیتواند به تنهایی بار گفتاری فرهنگ یک ملت به ویژه سرزمین و کشوری به پهناوری ایران و نیز ملتی به کهنسالی ایرانیان را به دوش بکشد. بنابراین گویشی که میخواهد این بار را بر دوش بردارد، رفتهرفته از گویشهای دیگرِ همریشۀ خود، همچون گنجینههایی گرانبها بهره برده و هر چه میگذرد با گرفتن واژگان گوناگون، تواناتر و توانمندتر میگردد. این بدان معنا نیست که آن گویشهای دیگر باید نابود شده و به کناری رانده شوند، هرگز. گویشهای بومی هر نقطه از کشور -به شرطی که واقعا بومی باشند، نه اینکه مانند ترکی و عربی از شاخهای بیگانه به درون کشورمان چپانده شده باشند (حساب زبان هممیهنان گرامی ترکمن از این مقوله جداست)- باید پاسداری شده و همچون گنجی باستانی و کهن و در چارچوبی درست از آنها نگهداری شود.
به هر روی، هماینک این بار گران بر دوش همان گویش دری است که با بهره بردن از گنجینۀ واژگان همۀ گویشهای ایرانی و نیز تواناییهای خود توانسته در جایگاه «زبان» ملی و مشترک ما ایرانیان، با نام فارسی بنشیند. این زبان همانگونه که گفته شد زبان ملی و مشترک همۀ ایرانیان بوده و خاص و ویژۀ گروه و جمعیت خاصی نیست. کلا "گویش" به چیزی میگویند که گفتار مردمِ بخشی از یک کشور و سرزمین مشترک را پشتیبانی نماید، و "زبان" دستمایهای است که همۀ آن مردمان صاحب گویشهای گوناگون و همخانواده، به عنوان گفتار مشترک میان خود، آن را به کار میگیرند. کُردی نیز مانند بلوچی و گیلکی و لکی و تاتی و جز آن، فرزند گرانمایۀ زبان ایرانی کهن است. اما امروز هر یک از ما ایرانیان به جز داشتن این فرزندان ارجمندِ بر جای مانده از زبان ایرانی کهن، گویشی مشترک هم میان خود داریم که به آن "زبان ملی" میگوییم.
و اما، زمانی که شاخۀ اروپاییِ زبان ایرانی کهن (کِنتوم) از آن جدا شد، هزارهها گذشت و گویشهای گوناگونی با محوریت لاتین در آن شکل گرفت. طی یکی دو هزارۀ گذشته، این انگلیسی بود که نقش گویش مادر را بازی نموده و با نُرماندی و فرانسوی و سِلتی و دوباره ژرمنی در هم آمیخت و واژگان فراوانی از لاتین را نیز به درون بلعید و سرانجام توانست که در جایگاه یک زبان بایستد. پس میبینی که تبدیل شدن از گویش به زبان، هزینه هم دارد و به همین سادگیها نیست.
و اما دربارۀ هندواروپایی؛ از آنجا که شما هنوز در این زمینهها تازهکار هستی و آنچه را که میخوانی و میشنوی، نمیتوانی سره و ناسرهاش را از هم تشخیص بدهی، بنابراین مفاهیم غلط استعماری را هم به آسانی میپذیری. اگرچه چنانچه کوشش کنی، در آینده به آن پختگی لازم برای این درجه از تشخیص هم خواهی رسید. واژۀ هندواروپایی پیشنهاد ویلیام جونز انگلیسی در سدۀ نوزده میلادی بود تا جایگزین واژۀ "ایرانی" برای فرهنگ، زبان و تبار مردمان گسترده در دو سوی فلات ایران از هند تا اروپا گردد. بنابراین زبانِ "ایرانی کهن" نامواژۀ درستی است، نه هندواروپایی!
و دربارۀ یکی از ادعاهایت؛ شما فقط یک جمله از من نشان بده که در آن گفته باشم، میخواهم ایران باستان را از اول بسازم! اینها بیشتر بافتۀ ذهن خودت است و خواهش میکنم که این حرفها را در دهان من نگذار. اگر تاکنون با آدمهای ناآگاهی برخورد داشتهای که گفتهاند، "ما فارس هستیم و میخواهیم از اینکارها بکنیم"، این به شما و آنها مربوط است، نه بنده. ایران همواره بزرگ بوده و هست و خواهد بود. پس چه نیاز است که من وقت خود را تلف کرده و به دل تاریخ عقبگرد نمایم؟
و اما دربارۀ زبان پهلوی؛ واژۀ "پهلو(پالهای، فئلی)" یک واژۀ ایرانی کهن است که معنا و ریشه و مفهوم خاصی دارد، که نه مال من است و نه مال شما. پس بیا بیخودی سرش دعوا نکنیم. دوم آنکه من جایی را به نام کردستان بزرگ نمیشناسم. اگر منظورت سرزمینهای ایرانی کردنشین است که اکنون در غرب کشور ایران، شمال کشور عراق، جنوب کشور ترکیه و شمال شرق کشور سوریه واقع شده است، باید بگویم که من هم از این همه کثافتبازیهای انگلیس در پاره پاره کردن خاک کشورم ایران ناراحتم.
با اینکه همگان نامواژۀ "خراسان بزرگ" را پذیرفته و به کار میبرند، اما بنده از کاربرد آن پرهیز دارم. زیرا چنانچه خراسان با همۀ پیشینۀ تاریخی و فرهنگی و خدماتی که به فرهنگ ایران کرده، اما اگر بخواهد بیرون از چارچوب ایرانزمین تعریف شود، به تنهایی دو پول سیاه هم نخواهد ارزید. اما شما در برابر نام بزرگ ایران، به راحتی آب خوردن نام "کردستان بزرگ!" را بر زبان میرانی و گمان نیز میکنی که داری با اینکارت بر ارزش و جایگاه کُردها میافزایی!
منظورت را هم از «فرهنگ پهلوی ما» نفهمیدم؟ ما همین جور بیخودی نمیتوانیم روی زبان دورههای تاریخی کشورمان، نام مندرآوردی بگذاریم. زبانی هم به نام "ایرانیان میانه" نداریم، و خواهش میکنم که ازین پس علمی بحث کن.
من نمیدانم که چرا پافشاری داری از پانترکها سخن نگویم!؛ آخر رفتار خودت با آنها مو نمیزند. آنها هم زمین و زمان را ترک و ترکی میخوانند. میگویند، ایلامیها، سومریها، مصریها همگی ترک بودهاند. تازگیها نیز میگویند حضرت آدم هم ترک بوده و ترکی صحبت میکرده است! حتما چند روز دیگه میگن، خدا هم ترکه(!). این یک بیماری است که همۀ تجزیهطلبان برای هویتسازی، رفتهرفته گرفتار آن میشوند. گویش کُردی از گنجینههای بسیار گرانبهای زبان ایرانی کهن است که خوشبختانه هنوز هم به کوشش و سلحشوری هممیهنان شریف کُردمان تقریبا دستنخورده برای ما بر جای مانده است. اما دیگر برنامه نیست که راه پانترکها را در پیش گرفته و همه چیز و همه جا را کُرد و کُردی بنامی.
آنچه تو آن را پالهای نامیدهای، همان "پهلهای(فئلی)" است که گفتم واژهای ایرانی کهن است و نه مال توست و نه مال من، بلکه از آنِ همۀ ایرانیان است. پیشنهاد میکنم این سخن را هم جای دیگری نگویی که، «پهلویک و پارسیک هر دو کُردی هستند!»، چون هر کس کوچکترین آگاهی از زبانشناسی داشته باشد، به تو خواهد خندید. تو با اینکارها جایگاه کُردی را بالا نمیبری که هیچ، بلکه باعث میشوی یکی از کهنترین گویشهای ما ایرانیان یا همان کُردی، مورد مضحکه و خندۀ بدخواهان برنامه گرفته و بزرگترین ضربهها را از افکار افراطی کسانی مانند تو بخورد. دکتر فاروق صفیزاده که یک کُرد دوآتشه است، آشش به اندازۀ تو شور نیست، دوست جوان من!
اگر اینجور باشد، پس من خراسانی هم باید بگویم چون زبان ملی کنونی ما ایرانیان برآمده از دری است و دری هم از خوارزم برخاسته و خوارزم هم بخشی از خراسان است، پس همه باید جلوی من تعظیم کنند! نه، از این خبرها نیست. من و زادگاهم پارۀ کوچکی از سرزمین، فرهنگ و کشور بزرگ ایران هستیم، همین و بس. در این جامعۀ بزرگ است که امنیت مییابیم. اگر من بخواهم خودم را جدا بدانم، بخش بزرگی از میراث مشترک همۀ ایرانیان را از دست خواهم داد. اما من اینقدرها احمق نیستم.
از آنجا که میبینم خیلی به بررسی واژگان گرایش داری، به تو پیشنهاد میکنم که حتما جلدهای 3 و 4 دانشنامۀ کاشان، نوشتۀ زندهیاد دکتر جهانشاه درخشانی را بخوانی. آنگاه حساب کار دستت میآید و میبینی که واکها در فراگشتهای زبانی به هم تبدیل میشوند و واژۀ نویژ هم همریشه با نماژ و نماز است. چون این واژه اصلا ریشهای مادی دارد و پارسی نیست.

«آنکس که نداند و نداند که نداند، در جهل مُرّکب ابدالدهر بماند».(ابنیمین فَریومدی)
تو هنوز هم درگیر این هستی که کُردی را با فارسی مقایسه کنی و آن را برتر بدانی. تو به سالها پژوهش و اندیشه و خواندن دیدگاههای گوناگونِ دانشمندان زبانشناس نیاز داری، تا دیگر این جمله که، «کردی با فارسی خیلی فرق میکنه» را بر زبان نیاوری. چون اساسا قیاست معالفارق است و جای مناقشه ندارد.
مراکش و یمن بیش از 4000 کیلومتر با هم فاصله دارند. اما به خاطر گسترش زبان عربی در پی هجوم اعراب به این سرزمینها، یک مراکشی و یمنی یکدیگر را "یا اخی العرب" صدا میکنند! این در حالی است که یمنیها تباری ایرانی دارند، عربهای حجاز سامی هستند و مراکشیها از بربرهای شمال آفریقا بوده و هر کدام از اینها از نظر ژنتیکی در زیرگونۀ سفید، دورترین شاخصهها را با هم دارند. فرهنگهایشان نیز کاملا با هم متفاوت است. پس میبینی زمانی که استعمار میخواهد میان عدهای پیوستگی، آن هم برای منافع خودش، به وجود بیاورد؛ نه تفاوتهای ژنتیکی و نه فرهنگی و جز آن، هیچکدام مانعش نمیشود. اما ما ایرانیان که در یک فلات، با یک فرهنگ و تاریخ و زبان همریشه و بیخ گوش هم زندگی میکنیم، استعمار چنین کرده که یکدیگر را به بهانههای واهی و بچگانه، غریبه پنداشته و در اندیشۀ ناپاک جدایی از هم هستیم. تو که کُردی اگر راست میگویی و مرد هستی، سرزمینهای مادری جدا شده از کردستان ایران را به آن بازگردان، نه اینکه خودت هم به فرمان انگلیس ساز جدایی بزنی. تو با یک همدانی و اصفهانی، خانههایتان روی نقشه یک وجب با هم فاصله دارد، هزاران سال است که نیاکان مشترکمان برای این خاک جنگیدهاند، آن وقت میگویی چون شماها فارسی حرف میزنید، پس من با شماها فرق دارم؟ اما یک مراکشی و یمنی و یک قطری و الجزایری با اینکه هیچ تاریخ، فرهنگ، تبار و پیشینۀ مشترکی با هم ندارند، همدیگر را "برادر عرب" صدا میکنند.
ما چون سواد درست و حسابی نداریم، ظاهر واژگان گولمان میزند و نمیفهمیم که بلوچی و گیلکی و کردی و جز آن، همگی از یک زبان کهن ریشه گرفتهاند که بماند، حتی زبانهای هندی(سانسکریت) و انگلیسی(لاتین) هم از همین ریشهاند. یک عرب لیبیایی لهجهای دارد که به سختی میتواند با یک اردنی حرف بزند، اما هیچگان نمیگوید که تو با من فرق داری، با اینکه واقعا با هم فرق دارند. ما امروزه با کمکهای انگلیس، الاغهایی شدهایم که تنها گوشهایمان هنوز کاملا دراز نشده است! در این باره هم یکبار به تو گفتم که پژوهشهای نوین دکتر مازیار اشرفیان بناب را بخوان، که مطمئنم نخواندهای. چون آنقدر گرفتار جهان تنگ قومیّتی خودت شدهای که دیگر وقتی برای پژوهش در این زمینه و زمینههای دیگر پیدا نمیکنی.
نخستین پژوهش دکتر اشرفیان در دانشگاه کمبریج در پیوند زیر است؛
پیوند فیلم گفتگوی دکتر اشرفیان دربارۀ پژوهش نوین ایشان در دانشگاه پورتسموث هم در زیر آمده است؛
همۀ مردم فلات ایران (کل فلات ایران) از نظر ژنتیکی کاملا یکسان هستند و دارای یکی از بالاترین پیوستگیهای ژنتیکی در جهان میباشند؛ که این مشخصۀ ژنتیکی، تفاوتهای بسیار چشمگیری با ژنتیک ترکها(یعنی مردمان ترکستان شرقی در شرق اورال تا منچوری در شمال چین) و نیز عربها(یعنی غرب فرات تا حجاز) دارد. بنابراین تو که کُرد هستی با یک مازندرانی و یا بوشهری و سیستانی و یا خراسانی و خوزستانی و حتی با یک آدم اهل کراچی و یا گرجستان و بغداد و نیز عشقآباد ترکمنستان و جز آن، کوچکترین تفاوت ژنتیکی که بخواهیم این آدمها را به قومیتهای مختلف تقسیم کنیم، نداری. میدانی که ژنتیک شوخیبردار نیست. برای نمونه، نمیشود امروز گروه خونی من "آ مثبت" باشد و هفته دیگر بشود "ب منفی"!
پس، اینکه از نظر آخرین پژوهشهای ژنتیکی که در سطح اول جهان انجام شده است. از لحاظ فرهنگی هم همۀ مردم فلات ایران میراثدار فرهنگی کهن هستند که از آنِ مردمان دیرین این سرزمین بوده است. خُردهفرهنگهای گیلکی، آذری، بلوچی، کردی، لری، خوزستانی، خراسانی، بوشهری و جز آن، نیز همگی در دل این فرهنگ بزرگ، سترگ، کهن و زیبای ایرانی جای میگیرند. همگی ما یک نام خانوادگی با نام ایرانی داریم، و نامهای کوچکمان نیز اصفهانی و آذربایجانی و کردی و سیستانی و ارمنی و ترکمن و تاتی و خراسانی و خوزستانی و جز آن، است. نام ایران برآمده از واژۀ ایرانی کهن "اَایریَه" به معنای بزرگوار است و چیزی نیست که تو بیخودی بخواهی با آن دشمنی کنی. تو به پدرت "شما" میگویی یا "تو"؟ اینکه تو به پدرت احترام میگذاری، معنایش اینست که آدم حقیر و کوچکی هستی؟ هرگز.
من و تو و صدهزاران مثل من و تو، کی باشیم که بخواهیم خودمان را بالاتر از ایران بدانیم. هر کس بخواهد بر روی پیکرۀ ایران و بالاتر از آن بایستد، بیگمان قبر خودش را با دستهای خودش کنده است. چنین آدمی نه عقل دارد و نه خرد و نه شرف.
امیدوارم سروکاری هم با شاهنامه داشته باشی. در شاهنامه که به گفتۀ دکتر میرجلالالدین کزازی(ایشان نیز کُرد هستند) "نامۀ سرنوشت ایران" است، کُردها فرزندان گودرز هستند. بلوچها هم فرزندان رُهام فرزند بیژن فرزند گیو فرزند گودرز میباشند. شاید بگویی پس گویشمان که یکی نیست. اما جالبست زمانی که واژگان بلوچی، اوستایی، فارسی و کردی را یک به یک برایت کنار هم بنویسم، دهانت از شگفتیِ یکسانی آنها باز خواهد ماند. استاد فریدون جنیدی به زیبایی اینکار را در مقالهای انجام دادهاند.
اینها همگان (گودرز و دیگر پهلوانان ایرانی)، نوادگان ایرج پسر فریدون شاه پیشدادی هستند، که نام ایران نیز از نام ایرج برآمده است. مردم شمال غرب ایران(استانهای آذربایجان) و اران(قفقاز) نیز از تیرۀ ماد ایرانی هستند. تُرک بودن ویژگیهایی دارد که باید نشانههای زیرگونۀ زرد (زردپوستان) در آن دیده شود. برای نمونه، اگر من بگویم ژاپنی هستم، با گفتن تنهای من یا اینکه من چند سالی است به زبان ژاپنی تسلط دارم، کسی نخواهد پذیرفت که من زردپوست و ژاپنیام. یکصد سال است که بیگانگان در مخ مردم شمال غرب ایران چنین فرو کردهاند که چون شما ترکی صحبت میکنید، پس خودتان هم ترک هستید! در صورتی که این زبان تنها کمتر از 300 سال است با تهاجم غوزها، متاسفانه جای گویش بومی آذری که گویشی بومی و ایرانی و همریشه با کردی است را در آنجا گرفته.
و اما دربارۀ خوزستان؛ سه فرض را میتوان متصور شد:
(1)چون استان خوزستان در ایران است، پس خوزستانیها ایرانی هستند و عراق هم چون امروزه کشوری عربی است، پس عراقیها عرب هستند.
(2)چون بر پایۀ سندهای تاریخی، تا همین یک و نیم هزارۀ گذشته، عربها در حجاز بودند و غرب ایران و میانرودان و آسورستان تا مدیترانه، هزاران هزار سال سرزمینهایی ایرانیتبار و غیرسامی بودهاند، پس تبار این مردمان (خوزستان و عراق و ...) ایرانی است و تنها در یک سدۀ گذشته با تلاشهای انگلیس زبانشان عربی شده است.
(3)چون امروزه میبینیم که عربزبانها در عراق و خوزستان زندگی میکنند، پس هم عراقیها و هم خوزستانیها عرب هستند.
شگفتانگیز است که امروزه استعمار توانسته مورد 3 را در مغز ما فرو کند و ما هم آن را پذیرفتهایم، تا جایی که حتی شمار بالای لرهای بختیاری در خوزستان را نیز نادیده میگیریم! در این باره هم میتوانی پژوهشهای دکتر مازیار اشرفیان بناب را ببینی که خوزستانیها و عراقیها همگی ژنتیکی کاملا ایرانی دارند.
و اما دربارۀ ایالتی شدن(!) ایران، میدانم که اینها حرفهای خودت نیست و از جایی شنیدهای، و امیدوارم که تو و هزاران مانند تو، هرگز به این آرزوی شوم خود نرسید. آن گروه اندک پانترک پراکنده در میان مردم شریف و ایرانیِ استانهای آذربایجان هم هزاران بار بیجا و غلط زیادی میکنند که بخواهند با ایجاد فدرالیسم دلخواه جهانخواران، این مملکت را به تجزیهای دوباره بکشانند. ما ایرانیان از چهارگوشۀ آن، سمنان و بانه و زابل و گناوه و سنندج و خرمشهر و چابهار و ماکو و ساری و تبریز و اهواز و بیرجند و یزد و هزاران شهر و روستای دیگر کشور در هشت سال دفاع مقدس به جبههها رفتیم تا یک وجب از خاکمان را به دشمن ندهیم؛ حالا بیاییم دودستی خودمان را توی دهان استعمار انداخته و ایران را ایالات فدرالی کنیم؟ انگلیس به گور پدر ملکهاش خندیده که دوباره بتواند از این نجاستها بخورد. تو هم دهانت را آب بکش و نخست حرف را دور دهانت بچرخان و آنگاه سخن بگو.

فدرال یعنی اینکه مردمان با ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی یکسان و مشخص، مرزهای میان خود را کمرنگ کرده و در نهایت دوباره به هم بپیوندند. یعنی کاری که اروپا در حال انجام آن است. اما کاری که امثال تو در سر دارید، تجزیه است، نه فدرالیسم. زیرا شما میخواهید مرز میان استان و منطقۀ خود با دیگر ایرانیان که تاریخ کاملا مشترکی با آنها دارید را پررنگ نموده و جدا شوید، نه آنکه کمرنگ کرده و بپیوندید و یا این پیوستگی را حفظ نمایید.
شاید بگویی، ما داریم مرزهای میان خود و کردهای عراق را کمرنگ کرده و به هم میپیوندیم. اما خوبست بدانی استعمار جایی نمیخوابد که آب زیرش برود. زمانی که انگلیسها در صد سال پیش مرز میان بخشهای گوناگون ایران کشیدند، میدانستند باید چه کنند تا امروز به دردشان بخورد. آنها از بلوچستان و آذربایجان و کردستان و خوزستان هر یک نیمی از خاکش را از ما جدا کردند، تا بتوانند به بهانۀ پیوستن امروز آنها به یکدیگر، مرحلۀ پایانی تجزیه و نابودی ایران را به اجرا گذارند.
ببین امروز چه بر سر عراق و افغانستان که به دسیسههای ایشان از ما جدایشان کردند، آمده است. عراق در آستانۀ تجزیۀ درونی دوباره است. در افغانستان، تاجیکها و پشتونها را به جان هم انداختهاند. امروزه آن دستهای بریده و جدا شده از ایران، چرکآلود شده و ایران نیز دو بازوی توانای خود را از دست داده و کمتوانتر شده است. اینست نقشههای شوم و درازمدت صهیونیسم جهانی و استعمارگران. دربارۀ مثلا کردستان هم همین است. امروز فلان برنامۀ بیبیسی میگوید کردستان بزرگ، کردستان فلان، کردستان بهمان و شما هم خوشتان میآید. اما همینکه جدایتان کرد، تازه اول کار است. نخست سورانیها را به جان اورامانیها میاندازند، و دیگر برو تا تَه داستان!
باز هم میگویم، واژۀ "قوم" که تکلیفش روشن شد و ما ایرانیان خوشبختانه آن تفاوتهای ژنتیکی لازم برای ایجاد قوم و قومیت میان خود را نداریم. دربارۀ ملت هم؛ این یک واژۀ معرّب است که ما برای آدمهایی با ویژگیهای ژنتیکی، زبانی و فرهنگی مشخص به کار میبریم. خودت میدانی که در کُردی واژهای برابر آن نداریم، وگرنه به کار میبردی. دیگر آنکه، زمانی که تو خودت را ملت مینامی، اولا همه به تو خواهند خندید و سپس هم دیگر نمیتوانی در شکوه شهر سوختۀ سیستان و تمدن درۀ هلیلرود خودت را شریک بدانی.
منِ خراسانی هم، چنینام. همۀ مردم این فلات یک تاریخ مشترک در این سرزمین دارند که من صددرصد میدانم که تو از بخش بزرگی از آن بیخبری. با خواندن شاهکار دکتر جهانشاه درخشانی آنها را درخواهی یافت و دیگر هرگز حاضر نخواهی بود که تنها و در این جهانِ تنگ و تاریک «کوردی!» خودت باقی بمانی. گوتیهای باستانی بزرگند، مادها بخش بزرگ جهانشاهی هخامنشیاند، کردها مایۀ افتخار همۀ ایرانیان هستند. اما اگر بخواهی خودت را جدا بدانی، آنگاه یک پشه هم به شمار نخواهی آمد. زیرا از آن همه شکوه نیاکانی محروم خواهی بود که گوتیها و مادها در تاریخ این سرزمین آفریدهاند.
دربارۀ موسیقی، رقص و جز آن هم، ترانهها و سازهای منِ خراسانی "محلی" به شمار میآیند، این دربارۀ سراسر ایران نیز چنین خواهد بود. حالا هر اندازه هم که میخواهد این آهنگها و رقصها، برای مثال مانند رقص کردی، زیبا باشد. زیرا تنها ویژۀ مردم آن منطقه است، و این به خودی خود اصلا به معنای کوچک بودنش نیست و نخواهد بود. اینکه چه رقص و آوازی ملی باشد را مردم تعیین میکنند، اینها که زورکی نیست. برای نمونه، مردم آن آوازهایی را که شجریان و شجریانها میخوانند آوازهای ملی ایرانیان میدانند. همچنین رقصهای باباکرم و شبیه آن را رقص ملی میدانند. اما آیا اینها به معنای تحقیر و به کنار نهادن رقصهای بندری و لری و یا آواز و سازهای سیستانی و خراسانی است؟ هرگز.
امیدوارم تا اینجا فهمیده باشی که تو هم یک ایرانی هستی و هیچ ایرانی نیز حق ندارد به ایرانی دیگر بگوید که از آسمان افتاده است. بخش بزرگی از تاریخ ایران و میانرودان و خاور نزدیک را تیرۀ گوتیان ایرانی یا همان نیاکان مستقیم کردها تشکیل میدهند و هیچکس هم نمیتواند منکر آن شود. بیشتر این 7 میلیارد مردم جهان، سر اصول با هم توافق دارند و سر جزئیات است که به بحث مینشینند. ما نمیتوانیم اصول را زیر پا گذاشته و آنگاه بگوییم که 7 میلیارد تفکر وجود دارد!
سرانجام اینکه، هر یک از ما باید پایمان را به اندازۀ گلیممان دراز کنیم. منِ خراسانی یک نقش و سهم مشخص در تاریخ ایران دارم و همۀ تاریخ ایران از آنِ من نیست، چه برسد که بخواهم بگویم ایران بخشی از خراسان است! کُردها هم به همین گونهاند. همۀ ما عضو جامعۀ بزرگی به نام ایران هستیم، نه همه چیز آن.